*داستان نویسی*
از طرف صغری
سلام اصغر جان عزیزم! اکنون که دارم این نامه را کنار بخاری نفتی و در کاغذ کاهی مینویسم دلم خیلی پر است از تمام ادم ها!
حتی از توی خیر ندیده!
اسمان هم که دلش بگیرد میبارد پس وای به حال اشک هایه منه دختر بچه که تمام کاغذ را خیس کرده دلبر!
امروز دیدمت! جلوی در مدرسه!
ان شلوار کردی چقدر به تنت می امد حضرت عشق!
من به قربان آن خالکوبی سلطان غم مادرت بشوم!
یادت می آید ان روز ها چقدر به شهین و مهین آن دوقلوی افسانه ای پزت را میدادم؟!
اما نگویم از امروز و از آن لحظه ای که وقتی داشتم وجب به وجبت را با حیا و استرس متراژ میکردم تا حک کنم تصویر قشنگت را در مغزم ولی یکهو چشمم خورد به آن بهمنی که در دستت بود! اخ بی بهمن بشوم ان شاء الله
چطور دلت آمد اصغر؟ گفته ام از آن دود سیگار بهمنت که خون به جگرم کرد؟ گفته ام از خاکستر سیگار بهمنت که دودمانم را به باد داد؟!
به تار سبیلم که ننه اقدس گفته تا اصغر به خواستگاری ات نیامده حق نداری دست به آن ها بزنی قسم
که حلالت نمیکنم پسرعمو!
حیف من با این همه زیبایی و جلال نیست؟ فردا که منو تو با هم اگر خدا بخواهد به حق پنج تن آل عبا کار خیر را انجام دهیم و عروسی کنیم من توقعم میرود بالا!
زیرا وقتی که میبینم این پول ها را که علف خرس یا علف اصغر شده میدهی به آن بهمنت منم دماغم را عمل میکنم و میشوم زیبای خفته یا همان صغرایه خفته! والا
بماند که تمام دوستانت تو را اصغر سیگاری صدا میزنند و میشوی گل سر سبد مجلس!
فردا که میخواست بچه مان پا به این دنیا بگذارد و رفتیم اتلیه و عکاس گفت لبخند بزنید دندان های زردت را کجای دلم بگذارم سالار دلها؟!
آن هنگام که قرار بود به جلسه پسرمان به مدرسه بروی چون من در منزل آبستن بودم بار شیشه داشتم ( اخ مادر به قربانش برود) دوست داری مدیر تو را اصغر سیگاری صدا بزند و تو بگویی حاضر؟! ها؟!
نمیخواستم بگویم ولی پسرهمسایه مان خاطر خواهم شده و هر روز به خاطرم اهنگ :( تمام دنیا یک طرف تو یک طرف صغری جون) را گوش میدهد و به یادم کفتر می پراند!
بعد تو دوست داری بوی سیگار بدهی و منه دماغ عملیه خوش بر و رو چشم هیز بشوم و زبانم لال بروم سراغ غلام رضا؟ ها؟
یا دوست داری معتاد بشوی و من به پای تو پیر شوم تا جایی که
مو هایم بشود همرنگ دندان هایم و انگشت نمای عام و خاص شویم؟!
دوست داری بچه هایمان را عاق کنیم چون از ما بدشان می آید و آن ها هم مارا عوق کنند چون از ما خیری ندیده اند و اخرش منه خیر ندیده دق کنم و خواب به خواب شوم؟ اره جان جانان؟
این را میخواهی؟!
پس بخاطر آبروی بچه نداشته مان آن بهمن لعنتی را بگذار کنار اقا
ارزشش را ندارد! من به قربان آن ریه های نیمه تمیزت که پر دود شده ! دوست داری نفس تنگی بگیری؟! نکن این کار ها را اصغرم
نمک روی زخمم نشو! درد داری؟ به جان میخرم ! بیا و فحش و ناسزا بگو تا آرام شوی!
غم داری؟! نصف نصف
ببینم؟ نکند میخواهی به چشم آن پریِ ورپریده بیایی؟! والا به ابلفض که چیزی جز کسرشان ندارد!
خلاصه که اگر میخواهی من بمانم براید به خودت بیا و دور بهمن را خط قرمز بکش تا لبریز شوی از عشق پاک نه عشق پر از دود!
با تشکر خدانگهدارت همیشه همراهت صغرایت
نکته اخلاقی: به خاطر صغری های نداشته تان سراغ سیگار نروید